- عکس نوشته ی چقد گریه کردم
- تصاویر رمانتیک پاییزی سری سیزدهم
- شکوفه ی پاییزی
- عکس نوشته ی کاش می شد
- خوشبختی
- عکس نوشته ی نیمه ی گمشده ی من
- تبانی
- عکس نوشته ی زندگی
- دیوار که باشی
- شاعر نگاه توام
- عکس نوشته ی زمان
- ظاهرا معنی برگرد نمی دانی چیست
- عکس نوشته ی فصل تنهایی
- کارت پستال دلگیر
- چه جالب شبیهم شدی عاقبت!
- عکس نوشته ی طعم سوهان و زعفران
- تابستان کودکی ام…
- والپیرهای زیبای فصل تابستان سری اول
- چه تلخ است
- کارت پستال مسافر
-
محمد : واقعا قشنگ خونده....
من با این اهنگ خاطره دارم ...
*فاطمه* : منم این آهنگ رو خیلی دوست دارم جذاب و دلنشینه ممنونم ...
سیامک : زیبا ودلنشین مرسی......♥ ...
hamed : سلام اهنگ لالایی از لورینا مک کینت رو میخواستم ، اگه دارین ...
حصین : من از قدیمای این سایتم ولی خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا ...
*فاطمه* : عزیزم غصه نخور کاش می توانستم به آغوش می کشیدمت و در گوشت ...
*فاطمه* : چقدر گریه کردم برای تو تویی که هنوز سلطان دلم هستی تویی ک ...
*فاطمه* : هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ------ ...
*فاطمه* : زندگی با دوست زیباست بهترین دوست خداست خدای توانا و بزرگ ...
*فاطمه* : من برای خوشحالیت هر کاری کرده ام جز آنکه خدا دوست نداشت حت ...
- ابزار وبلاگ
- بخش آزاد
- داستان کوتاه
- دکلمه
- شعر و دل نوشته
- کارت پستال
- گالری عکس
- مجله
- محصولات فروشگاه
- موزیک
- آرمین ۲afm
- آهنگ ترکی
- احسان خواجه امیری
- امین رستمی
- ایرج خواجه امیری
- بابک جهان بخش
- حبیب محبیان
- حمید صفت
- حمید عسگری
- دیگران
- رحیم شهریاری
- رشید بهبودوف
- رضا صادقی
- رضا یزدانی
- سامی یوسف
- شهاب حسینی
- صدای زنگ موبایل
- علی عبدالمالکی
- علی لهراسبی
- غلامحسین بنان
- فتحعلی اویسی
- فریدون آسرایی
- مازیار فلاحی
- مجید خراطها
- محسن چاووشی
- محسن یگانه
- محمد اصفهانی
- محمد نوری
- محمدرضا شجریان
- مرتضی پاشایی
- مهران مدیری
- موسیقی بی کلام
- ناصر عبداللهی
- همای
- ویدئو و کلیپ
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
محصولات فروشگاه عاشقانه سایت الون بوی |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۱:۴۳
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
‘فروغ فرخزاد’
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۱:۵۳
نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۸:۴۴
هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد….
وای از این عمر که با “میگذرد”
میگذرد
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۸:۴۶
از بچگی بهم گفتن :
از هیچکس نترس ….
از خدا بترس،کاش میگفتن :
از همه بترس از خدا نترس….
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۸:۵۰
شغل شریفیست “سوختن ” برای کسی که ک حتی لحظه ای برایت” تب “نکرد .
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۰۵
همیشه حرارت لازم نیست !!!!!
گاهی از سردی یک نگاه میتوان اتش گرفت …
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۱۲
دنیار ا بغل کردیم
گفتند : امن است هیچکاری با ما ندارد ،خوابمان برد .بیدارشدیم
دیدیم حامله تمام درد هایش شده ایم .
[پاسخ]
دختر خوانسار پاسخ در تاريخ مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ ۱۳:۱۵:
شدم فاحــشه ی دست روزگار…
دنــیا تجــاوز مـیکـنــد ..
عـشـق تـجـاوز مـیـکـنـد ..
بـــدبخـتـــی تجـــاوز میکــنــد ..
بـــــــــزرگـــــان تجـــــاوز مــیــکنـنــد ..
آن کـــه قــــدرت دارد تجـــــاوز مــیکــنـــد ..
و مـن حامـله ی فـرزنــدی هــســتـــم بــه نـام عقــــــــده!
بــتـــــرسیـــــد از روزی کـــه فـــرزنــــــدم بـــه دنـــیـــا بـیـــایــــــد ….
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۱۹
نیمکت با م بودنمان تنهاست….
من دل نشستن ندارم ، تو دلیل نشستن باش !!!!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۴۸
دیشب که باران امد
میخواستم سراغت را بگیرم
اما خوب می دانستم اینبار هم پیدایت کنم
باز زیر چتر دیگرانی…
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۵۲
به سرنوشت بگو اسباب بازیهایت بی جان نیستند !!!
ادمند..!!!
میشکنند…!!!
آرامتر…..
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۵۴
آنقدر دوستت دارم ک گاهی وقتا یادم می رود
تو دوستم نداری ….
[پاسخ]
غصه پاسخ در تاريخ آبان ۹ام, ۱۳۹۲ ۱۷:۳۳:
انقدر دوستت داشتم که تمام باوم بودی
حتی اندکی حتی ذره ای شک نداشتم به خوب بودنت
وقتی دنیایم را آوار کردی
بتزهم باورت داشتم
تا اینکه دیدم روی ویرانه ای نشستم
پناهی ندارم
یخ زدم
ان موقع بود که فهمیدم دستم روی یک چشمم بود
من تورا فقط با یک چشم میدیدم
برای هین انقدر زیبا بودی
نمیدانم چرا اما وقتی دیدمت ناخودآکاه یک چشمم را از دست دادم
از این پس روی دستانم داغ گذاشتم تا هر وقت خواست به سمت چشمانم رود یادم اید نامردی را
یادم اید معنی واقعی تورا
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۰:۳۲
دیگر سال هاست که عاشقانه سرودن را از یاد برده ام…
از تو سرودن و تو را…..
حالا تنها گذشته را مرور میکنم !
تو را و خاطراتت را……….
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۰:۵۸
تلخترین حالت جدایی روزی است که شیریت ترین لحظات با انکه دوستش داری سپری شود.
بی خبر ازاین که فردا ، فردا ها دیگر او را نخواهی دید…….؟؟؟
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۱
باد آورده را باد میبرد
اما…..
تو که با پای خودت امده بودی…!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۳
لعنت به تمام کسانی که تو نیستند
ولی عطر تو را میزنند…
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۵
انتظار آمدنت را
صدایت را
برق چشمانت را
هر آنچه از تو در من است بازمیگردانم اما
محبوب من ! من را به من بازگردان
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۵
کسی چه میداند امروز چندبار فرو ریختم
از دیدن کسی که تنها
لباسش شبیه تو بود….
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۷
وقتی که بود
میگفتم دیگر هیچ چیز نمیخواهم
حالا که نیست
بازهم میگویم دیگر هیچ چیز نمیخواهم
اما
آن نخواستن کجا و این کجا…!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۸
دلم یک اتفاق میخواهد
یک تلفن ناآشنا
با بی میلی تمام جواب دهم و ….
صدای تو……
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۱:۴۹
حوصله ات که سر میرود با دلم بازی نکن
من
در بی حوصلگی هایم با تو
زندگی کردم….
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۰۵
لعنت به تُـو که جنس ات خــــــراب است…
چرکیـن تر می شود …
هر بار صابون ات به دلم می خورد..
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۰۶
دوست می دارمـش … امـّـا …
می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : ” مرسـی !!
یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد …
یــا چـه می دانـم …
مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت …
می تـرسـم از اینــکـه
هـرچـیـزی بـگویـد جُـز :
” مــَــن هـم دوسـتت دارم …
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۱۰
انگشت نمای مردم شهر شده ام …
شیرین ندیده اند که تیشه به دست بگیرد و به سمت بیستون برود !
[پاسخ]
اراز پاسخ در تاريخ آبان ۶ام, ۱۳۹۲ ۱۳:۵۵:
شاید انقدر مجنون ندیده اند که شیرین شدن ما انگشت نما شده
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۱۰
می گویند لیاقت نداشت ، نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی … همین !!!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۱۸
مهم نبود تو با من چه کردی
بیا ببین در نبودنت این دل
با من چه میکند……
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۴۶
خدایا…
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفم…!!
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو می گفتی ارزشش را ندارم
و من پافشاری می کردم…!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۴۶
تــو این زمونــه دو نفــر همیــشه تنهــان
یکیــش دختــری ک آرایــش بلد نیـســت
یکــی هم پســـری دروغ گفـــتن بلد نیســـت!!
بــــه سلامتـــی هردوشون !!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۴۷
پدران ما هرگز جمله عاشقانه ای به مادرانمان نگفتند
شعری از نیما و سهراب برا یشان نخواندند …
شعر کوچه را از بر نداشتند …
پس چگونه بود تا همیشه
در کنار هم ماندند و گذشتند از آرزوهایی : …
که ما نه به آن میرسیم و نه از آن می گذریم
حتی به بهای گذشتن از “هم”…
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۸:۵۴
در زمان های قدیم !!!!!!
(عشق ، تنفر، دیوانگی ، لطافت و……)
در کنار هم نشسته بودند انها گفتند حوصلمان سر رفته یکی از انها پیشنهاد به بازی داد قرار برا این شد قایم ماشک کنند .دیوانگی گفت: من چشم میگذارم همه چون نمی خواستن دنبال دیوانگی بگردندقبول کردندبازی شروع شد همه قایم شدنددیوانگی هم شروع به شمارش کرد ۵٫۴٫۳٫۲٫۱…..
لطافت به دنباله ماه اویزان شد ،تنفر پشت درخت رفت دیگه داشت شمارش دیوانگی تمام میشد ۹۱٫۹۰٫۸۹…….و حالا همه قایم شده بودند به جز عشق داشت دیر میشد در نزدیکی خود بوته گل روزی دید به داخل ان پرید آخ آخ…
دیوانگی همه را پیدا کرد جز عشق همه جا را به دنبال عشق میگشت در بین بوته های گل روز صدای اهی شنید وبعد عشق از انجا بیرون وهمه جای ان خونین بود و دستش به روی چشمانش بود دستش را از روی چشمش برداشت و از پس عشق کور شده بود ……
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۱۹:۳۷
من نگذاشتم اخر این تو کار مرا تمام کند
تو یقین داشتی عشق بر من چیره شده
من مهر تایید بر یقینت زدم
تو از چشمانم خواندی دل من هوای عشق تو در سر دارد
نمیدانم چرااااااااااااااااااااا؟
اما تو خواستی عشق عظیم مرا خوار و کوچک کنی تا مبادا کم بیاوری
درست فکر کردی عشق من ان قدر بزرگ بود که تو را زمین بزند
رفتار تو درست بود
اما این حقارت
مرا از تو راند
بهای این رفتار جدایی بود
من فقط برای اینکه عشقم کوچک نشود
پاکی اش زیر سوال نرود
لکه دار نگاه الوده ی تو نشود
حاضر شدم به راحتی از تو بگذرم
زیرا باور دارم هر انچه که در این دنیای الوده پاک یافتی حفظش کن مراقبش باش تا مبادا غبار الود دنیا شود
عشق پاکم دل ساده ام من برای مراقبت از شما هر تمام تاشم را میکنم تا مبادا گرگی میش نما شکارتان کند
خیالتان راحت من هستم
هستم چون پشتم خدایی است که هیچ گاه حتی وقتی من یادش نبودم تنهایم نگذاشت
دلتان گرم
خیالتان اسوده.
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۲۳:۰۲
خدایا یادته دستشو گرفتم اوردم
پیشت و گفتم من فقط اینو میخوام …
گفتی این نه بهتر از اینا برات کنار گذاشتم…
پامو کوبیدم زمینو گفتم همینو میخوام…
آروم توی گوشم گفتی
آخه اون از من قول یکی دیگه رو گرفته!!
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۲۳:۴۲
بچه ها تورو به خدا برام دعاکنید، دعا کنید به اون کسی که دوسش دارم، برسم، بدون اون من میمیرم، مخصوصا شما که اسمت “دختر خوانسار “است، خواهشا دعا کن، حس میکنم قلبت خیلی پاکه، دعاکن اون هم منو دوست داشته باشه، ی خواهش اینکه جوابم رابدهید.
[پاسخ]
سحر* پاسخ در تاريخ مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ ۱۴:۳۹:
الهی به عشقت برسی عزیزم خیلی خوب درکت میکنم دوس داشتن جزو سخترینوشیرینترین جاهای زندگیه.
[پاسخ]
دختر خوانسار پاسخ در تاريخ مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ ۱۶:۰۲:
فاطمه جان من حس میکنم همه این بچه هایی که میان اینجا و حرفای دلشون رو مینویسن
دلاشون پاکو قشنگه …. خودشما هم قلب عاشقت پاکه
من که خودم رو اینقدر لایق نمیدونم و محتاج دعاهستم اما از ته دلم برات دعا میکنم که خدا تو رو به آرزوهای قشنگ دلت برسونه و اون چیزی رو که به خیر و صلاحت هست توی تقدیرت بنویسه
فقط بدون باید اونقدری به خدات ایمان داشته باشی که هراتفاقی هم که تواین مسیر برات بیفته
لحظه ای به وجودش و اینکه بهترین هارو برات میخواد شک نکنی
پس من همه اون بهترین هایی رو که خدا برات کنارگذاشته آرزو میکنم…..
[پاسخ]
mary پاسخ در تاريخ مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ ۱۹:۲۶:
باشه عزیزم ایشالا ک بش برسی توم باس من دعا کن……دارم دیوووووونه میشم خانومی!
[پاسخ]
tanha پاسخ در تاريخ آبان ۱ام, ۱۳۹۲ ۰۹:۴۲:
تا حالا زنده موندی بازم میمونی…ولی یه نصیحت هیچوقت به کسی که دوسش داری التماس نکن…ادما وقتی میفهمن یکی بهشون نیاز داره…مثله برف آب میشن میرن تو زمین
[پاسخ]
mahdi پاسخ در تاريخ آبان ۱ام, ۱۳۹۲ ۲۲:۰۷:
من که به عشقم نرسیدم اما همیشه دعا میکنم خدا هیچ جوونی رو از عشقش جدا نکنه و بهش برسونش، انشالا هر چی قسمتت باشه همون میشه دوستت عزیز
واست دعا میکنم …..
[پاسخ]
غصه پاسخ در تاريخ آبان ۲ام, ۱۳۹۲ ۱۶:۱۵:
عشق فقط یک واژه است
عشق یعنی چی ؟
یعنی علاقه شدید قلبی ؟
یعنی فقط تو رو خواستن ؟
یعنی فقط تورو دیدن ؟
یعنی به خاطر تو از همه چیز گذشتن ؟
یعنی انقدر برام مهم باشی که حاضر باشم برای ارامشت هر کاری بکنم تا مبادا غم تو رو ببینم ؟
یعنی تو انقد خوبی که من فقط خوبی تو رو میبینم ؟
چرا؟
چرا عشق باید این طوری معنی بشه ؟
من همه ی این حس رو که میگم رو نسبت به طرفم داشتم
اما تا کجا؟
عشق یعنی تقابل دوطرفه هر چیزی که توی این دنیا برات مهمه حتی اکه کوچیکه حتی اگه کمه حتی اگه به چشم کل دنیا بی ارزش باشه
من توی عشقی که به تو داشتم قربانی شدم
تو حاضر شدی رنج منو ببینی حتی به قیمت از دست دادنم
من ناراحت نیستم که قزبانی عشق شدم عشق به معنی واقعی خیلی مقدسه خدا با اون عظمتش اگه عاشق نبود من بنده هم در کار نبودم
من حاضر بودم به خاطر تو از خیلی چیزا بکذرم ای کاش تو هم فقط درک عشق رو داشتی و منو اشتباه نمیگرفتی
گذشت یک طرفه مهربانی بیش از حد برای راضی نگه داشتن طرف مقابل عشق نیست قربانی شدن است که سو تفاهم عشق شده
کسی را باور داشته باش که از ابراز احساسات خود نترسد ،بهترین ها را برای محبوبش بخواهد،محبوبش را در اولویت قرار دهد و در عین حال خود را فراموش و قربانی نکند و عشق را گدایی نکند و از خود واقعی اش خارج نشود و نقش بازی نکند
انشالله به حق این روز عزیز هر انچه خیر است خدا در مسیر زندگیتون قرار بده
[پاسخ]
عسل نمکی پاسخ در تاريخ آبان ۳ام, ۱۳۹۲ ۱۱:۵۰:
man k b eshgham narsidam ama doa mikonam to bersi azizam
[پاسخ]
اراز پاسخ در تاريخ آبان ۶ام, ۱۳۹۲ ۱۳:۵۰:
منم برات دعا میکنم اما نمیگم هر چی صلاحه چون میدونم این یعنی نهایت درد و اضطراب فقط میگم خدایا برسه گرچه خدا واسه من کاری نکرد اما کاش خداییش رو با این معجزه ی وصال به تو نشون بده . امیدوارم هنوزم با نهایت پر رویی منتظر یه معجزه !
[پاسخ]
mohabat پاسخ در تاريخ آبان ۱۹ام, ۱۳۹۲ ۰۰:۴۱:
سلام فاطمه جان منکه از صمیم قلبم برات دعا میکنم چون درکت میکنم ایشالا که خدا صدای دعاهای ما رو بشنوه و تو رو به عشقت برسونه ایشالا عزیزم به خدا توکل کن…..
[پاسخ]
مهر ۲۹ام, ۱۳۹۲ در ۲۳:۵۲
عاشق همیشه تنهاست.
[پاسخ]
fatemeh پاسخ در تاريخ مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ ۱۶:۳۹:
اسمت توی حلقم، این دیگه چه اسمی “محیا جــــــیـــــــجــــــی “
[پاسخ]
مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ در ۱۸:۵۷
حافظه آدمهای غمگین قوی است
یادشان میماند
کجای کدام خیابان پرپر شدند…..
[پاسخ]
مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ در ۱۸:۵۷
خسته امــــــــــــ
از این ســــــــــــــــــوال بی جواب
که هر لـــــــــــــــحظه می پرسم
یعنــــــــــــــــــــی الان کجاست…
[پاسخ]
مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ در ۱۸:۵۸
جـنـگل هـم بـود تـمـام میشـد …
دلــــم امــــــــــــــا …
مــــــــــی ســـــــــــــــــوزد و
مــــــــــی ســـــــــــــــــوزد و
مــــــــــی ســـــــــــــــــوزد …
[پاسخ]
مهر ۳۰ام, ۱۳۹۲ در ۱۸:۵۸
لحظه هایم بوی تورا میدهد
چ فایده…
من بویت را نمیخواهم
بودنت را میخواهم…
[پاسخ]
آبان ۱ام, ۱۳۹۲ در ۱۰:۵۹
ﮔﺮ ﺩﻭﺳﺶ ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﯿﻦ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡﺳﻌﯽ ﻧﮑﻨﯿﻦ ﺩﻟﺸﻮ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺭﺩﺍﺭﯾﻨﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﻨﺶ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﯼﺧﻮﺩﺗﻮﻥﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﻫﻨﺮ ﻧﯿﺴﺖ,ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺟﺬﺍﺑﯿﺖ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ،،،ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﺑﺮﺍﺵ ﻧﻤﯿﺘﭙﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﮑﻨﯿﻦﺍﮔﺮ ﺍﺯﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﺸﯿﻦﺍﮔﺮ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻮﻧﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﺴﺎﺯﯾﻦﺑﺎﻫﺎﺵ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻧﺮﯾﻦ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ،ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺁﺷﭙﺰﯼ ﻧﮑﻨﯿﻦ،ﺑﺮﺍﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﻧﮕﯿﺮﯾﻦ،ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻧﺨﻨﺪﯾﻦ ﻭ ﻫﻤﺪﺭﺩﺵ ﻧﺸﯿﻦﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺶ ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻧﮕﯿﺮﯾﻦ , ﻧﺒﻮﺳﯿﻨﺶ,ﻧﻔﺲ ﻧﮑﺸﯿﻨﺶ ،ﻟﻤﺴﺶ ﻧﮑﻨﯿﻦﺍﮔﺮ ﻣﻮﻧﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯾﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﺰﻧﯿﻦ،ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﺘﻮﻥ ﻋﺎﺩﺗﺶ ﻧﺪﯾﻦ،،ﺣﺮﻓﺘﻮﻧﻮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺰﻧﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯿﻦ ﺣﻘﯿﻘﺘﻬﺎﯼ ﺩﻟﺘﻮﻧﻮ ﺑﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﺰﺍﺭﯾﻦﺑﺮﺍﯼ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﺸﯿﻦ ,ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﺎ ﺩﺭﺩﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﺶﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﭘﺘﮏ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﺳﺮﺵﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﺩﻭﺳﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻦ ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ, ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ﺗﻮﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﺷﺎﺩﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ,ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷﺘﻦﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﻟﺸﻮ ﻧﻤﯿﻠﺮﺯﻭﻧﻪ , ﺩﻧﯿﺎﺷﻮ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﮑﻨﯿﻦ , ﻧﻮﺭ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺗﻮﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﻫﻢ ….ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻫﻢ ﻧﮑﻨﯿﻦﯾﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺭﻭﻣﯿﺸﻤﺎﺭﻩﯾﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻻﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﻩ … ﻓﻘﻂ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺎﻓﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺏ ﻣﻮﻧﺪﻥ …
[پاسخ]
fatemeh پاسخ در تاريخ آبان ۲ام, ۱۳۹۲ ۰۰:۰۶:
خداکنه، یکی پیدابشه که مثل تو درکش بالا باشه، اما شانس بدما اینکه هیچ کس نمیفهمه، ماتوءدنیای نفهم ها زندگی میکنیم.
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۰:۱۶
ازهمه دوست های گلم ممنونم، ایشالله همه وهمه شماها به عشقتون برسید، اما من ی مشکل توءاین راه دارم، اون هم اینکه طرف ام ۱۲سال ازمن بزرگتره، بهم میگه بچه ومیگه که درکش نمیکنم، اما من همه جوره درکش میکنم، چندتا خواستگاریخوب وپولدار ودکترومهندس داشتم، اما پس زدم، اون هم به خاطر کسی که ی آدم معمولی. ولی بازهم دعاکنید، من هم براتون دعامیکنم، جواب هم یادتون نره، دوستای عزیزتر ازجونم.
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۰:۲۴
بچه ها بیاید یک دعای بزرگ برای دهه ۸۰ودهه ۹۰ودرکل هرچی دهه میمونه بکنیم، که هیچ وقت عاشق نشن، خیلی هم دوست دارم بیشترباهاتون آشنا بشم.
[پاسخ]
ناشناس پاسخ در تاريخ آبان ۵ام, ۱۳۹۲ ۱۶:۳۵:
ایشالله که عاشق نشن اگه هم عاشق شدن به عشقشون برسن و دردو سختی رو حس نکند
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۰:۴۷
چند خط شعر،
چند رج حس،
یک روح نخکش شده،
چند ورق کاغذ و یک قلم،
دم صبح،
تکرار،
تکرار،
من احساس را؛
حوصله را؛
خسته کردهام؛
داستان همین بود …
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۰:۵۲
دِلَـمـ می خوآهـَـد
صورتــَـتـــ ته ریشـ داشته باشد
تا من بهـــــآنـﮧ داشته باشم
برای بــــوسیدَטּِ لـــــب هــــایــــت . . .
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۰:۵۶
از جلوی چشمانش رد می شد؛
صدا ها برایش تکرار می شد؛
تکرار ها عذاب آور.
سرش درد می کرد؛
فکر می کرد؛
فکرش دردآورر بود؛
هوای گوشه ی چشمش شرجی بود؛
رطوبتش زیاد.
او،
بغضش را قورت داده بود
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۰:۵۹
پشت یک لبخند،
پنهان است،
تمام بغضهای من،
نخواه که بی پرده بخندم
[پاسخ]
آبان ۲ام, ۱۳۹۲ در ۰۱:۲۸
هـی شـاعــر… !
بـرای ِ زنـان ِ این سـرزمین ،سخـت یـا آســان ..
از وصــال کـه نـه…. ! از عـــبور بگــو….
[پاسخ]
آبان ۳ام, ۱۳۹۲ در ۱۰:۰۳
“دوستت دارم” را
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هروقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا “دوستت دارم” را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟
بگذار “دوستت دارم” را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم…!
“عباس معروفی “
[پاسخ]
مــــسیحا پاسخ در تاريخ آبان ۵ام, ۱۳۹۲ ۱۴:۵۴:
***بدجور شکــــــــــــــــــــــــــستم*** ولی آخر خودش جمم کرد…….
عشق یعنی اینکه با خودش هم بجنگی اگه تورو نخواست…..
تا ی روز خودش با زبون خودش بهت بگه: دوستت دارم بخدا خیلی دوستت دارم.
اونوقته تازه آروم میشی….
مث الانه من…..
سه سال با هم بودیم. میدونست قط اونو دارم ولی هیچ کدوم از احساساتشو ب زبون نیاورد. آخرش گفت نمیخامت… یکی دیگه قب تو عاشقم بوده…. دنیا سرم چرخید!!
حتی بابام گریه هامو میدید.
میدید چقد دوسش دارم.. گفت اون ک رفته دیگه رفته…..
با یکی دیگه دیدمش. شبا با همون میحرفید…
ولـــــــــــــــی با خودش جنگیدم. آره با خودش برا دست آوردنش جنگیدم.(این خیلی حرفه)
بعد یک سال تازه ک دید چقد خودمو ب آبو آتیش میزنم و هنو ازش دل نبریدم و بهش همه چی رو ثابت کردم.بهم گفت: مــــــسیحا؟؟؟؟ دوستت دارم بخدا خیلی میخامت. جز تو کسو ندارم.
[پاسخ]
مــــسیحا پاسخ در تاريخ آبان ۵ام, ۱۳۹۲ ۱۶:۴۱:
بذار کل ماجرارو بگم.
بابای افسون با بابای من رفیق بودن… رفیق جون جونی … وقتی کوچیک بودیم رفت آمد خانوادگیمون خیلی زیاد بود همیشه پیش هم بودیم.
تو بچگی همیشه با حسرت نگاش میکردم. تو دلم میگفتم وقتی بزرگ بشم اینو میگیرم…
دختر ناز و خوشگل خونوادش بود…..
با هم دوسال اختلاف سنی داشتیم.
همیشه دوسش داشتم… یعنی چی بگم. خودتون بهتر میدونید.
اول دبیرستان بودم و اون دوم راهنمایی… #روز عید قربان# قرار بود بعد قربانی کردن گوسفندا دور هم باشیم ک یکهو تلفن زنگ خورد……..
آره بابای افسون سکته کرده بود. خبر فوتشو دادن.
دنیا داشت سر هممون خراب میشد. وااااااای بابام ک از حال رفت تا خبرو شنید.
گذشت و گذشت….
خیلی دوسش داشتم . ولی نتونستم بهش بگم. بازم همیشه با حسرت نگاش میکردم. آبجیش ک هم سن من بود بهم گفت: داداش مسیح؟ چرا آبجیمو اینقد با حسرت نگاه میکنی؟ چته؟
هیچی نمیگفتم.
همیشه تو فکر بودم. درس و مدرسه ک پشم.
تا اینکه سوم دبیرستان بدون اینکه بفهمم بابام اینا رفتن براش خواستگاری برای من. ک اسممون روی هم بمونه. .. افسون خبر داشت ولی من نه…
شبا گریه. بغض. ک خدا؟؟ من اونو میخام. نذار ببرنش.
تا اینکه از ی جایی فهمیدم. اون مال منه
واااااااااااااااااااای داشتم بال در میاوردم. به همدیگه اس میدادیم…. می حرفیدیم. واااااااااااای چ روزایی بود….. شبا تا دیر وقت اس بازی. چ کارت شارژایی ک تموم نمیشد. (چند وقت پیش بهم گفت یادته اون روزی اندازه ۵۰ هزار تومن شارژ خریدی ک دود شد ی شبه؟)
یک سال گذشت قصه دوست داشتنمو براش گفتم. گفت: +دیوونه+ ب تو میگن. باور نمیکرد از بچگی دوسش داشتم…..
دیگه نامزد شدیم رسما……. همه میدونستن.
همه هم حسود بودن……..
تا اینکه…….. گفت مــــسیحا؟ گفتم جونم؟ گفت نمیخامت……..
گفتم: باشه بیا عقد کنیم حداقل مهریتو بذار اجرا تا دست خالی نمونی. گفت: شوخی رو بذار کنار . گفتم چته؟ چرا؟چرا؟ هر چی هست بیا حلش کنیم.
گفت یکی دیگه منو بیشتر از تو دوس داره. آخه کی بود ک اونو بیشتر از من دوس داشت…؟
شبا وقتی میرفتم خونشون با جنگ و دعوا تو خیابونا بر میگشتم…
۳بار خودکشی کردم.فایده نداشت…
ولی گفتم بدستش میارم. نمیذارم با کس دیگه ای باشه. گفتم خدا؟؟؟؟؟؟؟ من همینو میام تو ک میدونی چققد دوسش دارم. ب من رحم کن
حتی از دستم صدبار کتک هم خورد(ک تا الان شرمندشم)……… داداشش گف چرا آبجیمو میزنی؟ گفتم تو رو هم میزنم. اگه غلط اضافه بکنی.
اون شب مامانشون خونه نبود. افسون رفت قرص بخوره ک دوباره زدمش. گریه کردم. ب پاش افتادم. التماسش کردم. ک :
لامصب؟؟؟؟؟؟؟ من تو رو دوستت دارم. ن کس دیگه….
یک سال غم و غصه و بغض اومد سراغم. یک سال نابود شده بودم.
فهمیدم اونی ک دوسش داره گذاشتتش رفته و رفتم پیششش گفتم میدونم همه تقصیرا از توئه ولی هنوز میخامت. اگه میخای منو بگو میخامت. بقیش پای من. گفت مسیحا؟ اشتباه کردم.
ولی آخرش واقعا فهمیده بود کارش اشتباه بود. الان گذشته رو فراموش کردیم.
ب هدیگه رسیدیم. بهم گفت تازه الان ازت خوشم اومده مسیحا. از معرفتت ک منو ول نکری نرفتی. نمیدونستم اینقد برا من لجبازی……
تا اخر گفت: بخدا دوستت دارم خیلی میخامت…….
[پاسخ]
سحر پاسخ در تاريخ آبان ۶ام, ۱۳۹۲ ۰۸:۵۰:
ایشالله خوشبخت بشین وبمونین به پای هم پیر بشین
ghazal پاسخ در تاريخ آبان ۷ام, ۱۳۹۲ ۱۰:۲۲:
Baba to ki hasti?!
Omidvaram hamishe ba ham khosh bashin.
ناشناس پاسخ در تاريخ آبان ۸ام, ۱۳۹۲ ۲۳:۱۱:
ازته دل میگم داداش مسیحا ایشالا ک خوشبخت بشین وب پای هم پیرشین!!!!
mohabat پاسخ در تاريخ آبان ۱۹ام, ۱۳۹۲ ۰۰:۵۵:
مسیحا جان ایشالا که خوشبخت شین…..به پای هم پیر شید ایشاااااااااالا….ولی انصافا اگه من جای تو بودم که بهم خیانت کرده بود عمرا بهش برگردم……
آبان ۴ام, ۱۳۹۲ در ۰۹:۱۸
فقط ی جمله تو مرا نابود کرد
اگر تمام دنیا با هم یکی میشدند ومیگفتند تو خوب نیستی من انقدر باورت داشتم که بگویم من ایمان دارم او خوب است اما وقتی یک جمله گفتی دنیایم اوار شد من در ۱۰ ثانیه بی خیالت شدم هنوز برایم سخت است بپذیرم اما حقیقت این است تو خوب من نبودی هم تو مرا اشتباه گرفتی هم من تورا اشتباه باور کردم
[پاسخ]
آبان ۵ام, ۱۳۹۲ در ۱۴:۲۹
هــــی فــــلانی !!!
عــــاشقــــانه های مــــرا به خــــودت نــگیر…
مـــخاطب مــن ،
مـعشوقـــه ایـست کـه
هنـــوز به دنــیا نــیامده اســــت
تـــو کـــه مـــدتــهاست بـــرای مــن از دنــیا رفـــته ای …
[پاسخ]
آبان ۵ام, ۱۳۹۲ در ۱۴:۲۹
باید بازیگر شوم…
آرامش را بازے کنم…
باز باید خندہ را بہ زور بر لبهایم بنشانم…
باز باید مواظب اشک هایم باشم…
باز همان تظاهر همیشگے : خوبم…
[پاسخ]
آبان ۵ام, ۱۳۹۲ در ۱۶:۴۰
بچه ها دوست صمیمیم تو بد وضعیتی براش دعا کنید حالش اصلا خوب نیست خیلی نگرانشم
[پاسخ]
آبان ۶ام, ۱۳۹۲ در ۱۳:۴۲
می دونین کادوی تولدش الان توی دستامه حتی فرصت اینم بهمون ندادن که بهش بدم . یه گردنبند به شکل حیوون ماه تولدشه . الان شده همسایه ی قلبم از روی سینم . داره میسوزونه مثل زغال های توی اتیش میمونه !!!!!! لعنت به من خدا کجایی ؟ میشنوی ؟ نه نمیشنوی هیچ کس نشنید حتی اون فقط گفت: نمیشه ادامه بدیم بخاطر مخالفت خانوادم و خانوادت ببخشید و خدافظ.
اره خدا خدافظظظظظظظظظظظ اینو دیگه ازم بشنو خدا
خدااااااااااااااااااااااا خدافظظظظظظظظظظظظت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
[پاسخ]
ناشناس پاسخ در تاريخ آبان ۱۴ام, ۱۳۹۲ ۰۷:۳۴:
با سلام
دقیقا می فهمم چی داری می گی چون من هم این تجربه را دارم . اماحماقت من اینه که هنوز امیدوارم گشایشی بشه من و عشقم به هم برسیم.من شنبه عزم مشهد مقدس هستم براتون خیلی دعا می کنم
[پاسخ]
آبان ۷ام, ۱۳۹۲ در ۱۰:۲۷
Salami vizhe be agha masoud.
Mesle hamishe aaaali bud . Vaghan khaste nabashid
[پاسخ]
آبان ۱۱ام, ۱۳۹۲ در ۰۲:۰۳
واقعا میخوام بدونم مدیریت محترم سایت چرا نظرای منو تایید تمیکنه به خصوص اون نظری رو که تو جواب مطلب مسیحا نوشتم واقعا چرا مگه چیز بدی گفتم و خودم خبر ندارم
[پاسخ]
مسعود پاسخ در تاريخ آبان ۱۱ام, ۱۳۹۲ ۱۳:۲۳:
متن نظرتون رو به همراه لینک از قسمت تماس به ایمیل مربوطه ارسال کنید
[پاسخ]
آبان ۱۲ام, ۱۳۹۲ در ۱۵:۵۷
تاحالاکسی به بلاتکلیفی من دیدید؟ دارم دیوونه میشم و این بلاتکلیفی داره گندمیزنه توی درسم، توروجون عشقتون برام دعا کنیداز سردرگمی دربیام.
[پاسخ]
آبان ۱۲ام, ۱۳۹۲ در ۱۹:۵۰
من تو را دوست دارم تو دیگری را…دیگری دیگری را…و اینگونه ما تنها هستیم
[پاسخ]
آبان ۱۲ام, ۱۳۹۲ در ۱۹:۵۸
دلید تنهایی ما این است که پشت سایه ها پنهان شده ایم و هنوز خودمان را نشناختیم
[پاسخ]
آبان ۱۶ام, ۱۳۹۲ در ۱۶:۴۹
تمام دردها
تمام غم ها
تمام ناخوشی ها
تمام بدی ها ی
این زمانه مرابس است کارم را تمام میکند
تواز من بگذر
طاقت ندارم
ببینم تو به تنهایی
کارم را تمام میکنی
[پاسخ]
آبان ۱۸ام, ۱۳۹۲ در ۱۲:۲۸
من به خاطر درسها وکارام زیاد نمی تونم به سایتتون سر بزنم هر چند مطالب دوستان خیلی خوب و عالیه .من از درد فراموشی همزمان به سه کار مشغولم به خاطر همین شب که از راه میرسم از خستگی به خواب میرم اما میخوام این همه خودم رو آزار ندم چون کسی که دوس داشتم واز دلو جان میخواستمش بایکی دیگه خوشه این سایت رو هم زمانی خودش بهم معرفی کرد اما سعی میکنم که برنامه زندگی را باسازش یادو خاطرش بگذرونم.مطالب شما.فاطمه.اراز.غصه.رضا خیلی دوس داشتنی وآموزنده است.واقعا ممنون.
[پاسخ]
آبان ۲۴ام, ۱۳۹۲ در ۱۳:۰۲
بدجور تنها شدم با ی اشتباه حالا کارم شده حسرت حسرت و حسرت.از درس و کار و زندگی افتادم
عوضش احمد داره ۲ جا کار میکنه تا فراموشم کنه.تا حالا هیچ چیزی انقد روم تاثیر نذاشته بود که قلبم درد بگیره
[پاسخ]
رونا پاسخ در تاريخ آبان ۲ام, ۱۳۹۲ ۱۲:۲۹:
به کسی که میخواهد خشنود باشد,بگو نیک دوست باش.
از اندرزهای اوشنر دانا
[پاسخ]